عشق! کاش خورشید تو آغاز کند فردا را

×× ما با یکدیگر عهد بسته ایم روز جدایی مان، روز وداع با زندگی باشد ×× فواد و غزاله

به تو عادت کرده بودم


ای به من نزدیک تر از من

ای حضورم از تو تازه


ای نگاهم از تو روشن


به تو عادت کرده بودم


مثل گلبرگی به شبنم


مثل عاشقی به غربت


مثل مجروحی به مرهم


لحظه در لحظه عذابه


لحظه های من بی تو


تجربه کردن مرگه


زندگی کردن بی تو


من که در گریزم از من


به تو عادت کرده بودم


از سکوت و گریه شب


به تو حجرت کرده بودم


با گل و سنگ و ستاره


از تو صحبت کرده بودم


خلوت خاطره هامو


با تو قسمت کرده بودم


خونه لبریز سکوته


خونه از خاطره خالی


من پر از میل زوالم


عشق من تو در چه حالی




نوشته شده در شنبه شانزدهم آبان ۱۳۸۸ساعت توسط ♥Foad & Ghazale♥| |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ



شهید - سپهر نما | سایت بک لینک